لوث کردن واژگان، آرایه‌ی تکرار، تصدیر

ساخت وبلاگ

لوث کردن واژگان، آرایه‌ی تکرار، تصدیر
"لوث" را در لغت معانی گوناگونی است اما در فرهنگ عامیانه؛ به‌معنای از حد گذراندن کاری است که بر اثر تکرار بیش از حد موجب بی‌ارزش شدن و از چشم افتادن آن می‌شود! به‌عبارتی دیگر؛ زمانی که چیزی از فرط تکرار ارزش خود را از دست داده باشد، می‌گویند؛ لوث شده است!

آرمان شاعری و نویسندگی چیست؟
بسيارى از شاعران جوان كه از رسالت شعر آگاهى کامل ندارند؛ به‌اشتباه بر اين باورند كه تکرار برخی از واژگان موجب رونق سخن می‌شود و یا اینکه؛ ماهیت شعر بر پایه‌ی گزینش واژگان خوش‌تراش، بیگانه، نامانوس و مهجور بنا می‌شود و به‌زعم برخی دیگر؛ اين واژگان زيبا و دل‌انگيزند كه شعر را بوجود مى‌آورند و این در حالی است كه واژگان، آرايه‌ها، صنایع شعری، قافیه‌ها، لطافت، اعتبار و زيبايى خود را از احساسات و انديشه‌های آدمی به‌دست می‌آورند.
يعنى این‌گونه شاعران به‌جای این‌که به‌هنگام آفرینش شعر، تابع احساسات خود باشند و به فرمان احساس و انديشه‌ى خود، واژه، قوافى و آرايه‌هاى ادبى را خلق كنند؛ عكس عمل كرده، به‌دنبال واژگان مورد نظرشان می‌گردند و یا با استخدام آرايه‌هاى نامربوط سعى مى‌كنند، سروده‌ی خود را به‌عنوان كلامی برتر مطرح سازند!
روزگاری شخصی داستان کوتاهی را که خود نوشته بود، برای یکی از دوستان آورد و از او درخواست كرد تا درباره‌ى آن نظر دهد. من نیز مطلب او را خواندم:
((پيرزنى تنها، در
بيغوله‌اى كه در روستايى به‌دور از شهر قرار داشت؛ زندگى مى‌كرد. بيغوله‌اى ويران! بيغوله‌اى متروك! بيغوله‌اى كه هرگاه در آن صداى رعد و طوفان مى‌پيچيد، به‌لرزه می‌افتاد و در چنین زمانی، پيرزن از ترس ناله سرمی‌داد و مى‌گفت:
خدايا!
بيغوله‌ى من سست و ويران است. بيغوله‌ی مرا از شر باران و طوفان نجات بده!
هرگاه كسى از كنار آن
بيغوله مى‌گذشت؛ مى‌گفت: خدايا! به‌فرياد این پيرزن برس! اين ديگر چه بيغوله‌ای است؟ و ...))

هرکس مطلب مذکور را بخواند، بی‌درنگ متوجه خواهد شد که نویسنده، واژه‌ی "بیغوله" را مهم تلقی و آن‌را بارها و بارها در یک سطر کوتاه بسامد کرده است و هنگامى كه دلیل تکرار اسم مذكور از ایشان پرسيده شد، در پاسخ گفت:
(براى زيبايى كلام! چون "
بيغوله" واقعا واژه‌ی زيبايى است!)
حال ایشان می‌توانست، دست‌کم چند مورد از تکرار بیهوده‌ی آن جلوگیری کند. مثلا؛ (بیغوله‌‌ای ویران و متروک) چرا (بیغوله‌ای ویران، بیغوله‌ای متروک)؟ یا (
خدايا! بیغوله‌ی من سست و ويران است، آن را از شر باران و طوفان نجات بده!) چرا (خدايا! بیغوله‌ی من سست و ويران است. بیغوله‌ی مرا از شر باران و طوفان نجات بده!)؟ اصولا می‌توانست، برای جلوگیری از تکرار از مترادف آن واژه نیز بهره برد. ایشان نمی‌دانست، جدا از این‌که "بیغوله" به‌قول مرحومان؛ دهخدا و معین به‌معنای؛ "گوشه‌ی خانه" است و نه "کلبه" (که البته متاخرین از آن معنای "ویرانه" را هم اراده کرده‌اند)؛ واژه‌ای است، مهجور، مطرود و دور از ذهن مردم که اصولا امروزه کاربردی ندارد و در گفت‌وگوهای روزمره‌ی مردم بر سر زبانها جاری نیست! (البته چنان‌چه تکرار واژه‌ای به منظور تاکید بیشتر یا ایجاد آرایه‌ی تکرار یا تصدیر صورت پذیرد یا بسامد آن سبک شاعر یا نویسنده باشد، آن ماجرای دیگری است)
"
عشق" نیز واژه‌ى زيبایی است اما اگر در دفتر شعری بدون دلیل تكرار شود و پیام مهمی را افاده نکند، علاوه بر اینکه از ارزش و زیبایی آن کاسته می‌شود، فاقد هرگونه بیان احساس و اندیشه نیز می‌گردد! پس باید پذیرفت که واژه‌ی مذکور یعنی؛ "بیغوله" از فرط بسامد در عبارات فوق ارزش خود را از دست داده و لوث شده است!
تکرار واژه در این شعر سعدی خوش نشسته است، زیرا هدف او از چنین تکرار، لوث کردن "طیران نبوده، بلکه با چنین عملی بر تاثیر سخن افزوده است؛
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت

(سعدی شیرازی)

این درست که در گزینش واژگان می‌بایست میناگری کرد اما در حقیقت این واژگان نیستند که شعر را می‌سازند بلکه مولّدِ شعر، احساس و اندیشه‌ی شاعر است و واژگان تنها پایه‌‌های جملات شاعرانه‌اند. از واژگان نمی‌توان انتظار معجزه داشت. چراکه؛ آنچه به یک سروده حالت شعریت می‌بخشد، همانا به‌کارگیری آرایه‌های ادبی؛ ایهام و تشبیهات و استعاره‌های دست‌نخورده، معانی و بیان و ایجاد تخیلات شاعرانه و ... است، نه استخدام تعدادی واژه‌ی مهجور که مخاطب را در حیرت و شگفتی فرو بَرَد و او را به بیراهه کشاند و در وادی گمراهی سرگردان سازد!
امروزه واژگان و ترکیب‌هایی چون؛

هُرم نفس. مشمئز کننده. فاصله‌ی ستاره و اقاقی. تغزل. تلفیق. آنک‌آنک‌. استعلا. شقایق. صداقتِ گندم. استیلا. باداَفرَه. شقایق‌پیشه و ... در سروده‌ها بسیار کاربرد دارد.‌ برخی گمان می‌کنند، وقتی در سروده‌ی‌شان از یکی از ترکیب‌های ذکرشده یا امثالهم بهره برند، به سروده‌ی‌شان حالت شاعرانگی بخشیده‌اند که صدالبته این خیالی است، باطل!
نمی‌گویم؛ واژگان و ترکیب‌های مذکور همگی دارای ایرادند، خیر! تنها بر عبارت "فاصله‌ی ستاره و اقاقی" و ترکیب‌های "شقایق‌پیشه" و "صداقت گندم" ایرادهای جدی رواست که؛
در اولین عبارت نقطه‌ی مقابل "ستاره" سیاره‌ی "زمین" است، نه درخت شبدر "اقاقی"
در دومین ترکیب نیز معنایی به‌چشم نمی‌خورد و "شقایق‌پیشه" از "عاشق‌پیشه" شبیه‌سازی شده است.
سومین ترکیب دور از ذهن است و در دیگر واژگان به‌جا مانده ایرادی مشاهده نکردم.
منظور من از طرح چنین موارد این است که این پیام را افاده کنم؛ استخدام واژگان نامانوس، مهجور و دور از ذهن و هم‌چنین لوث کردن واژگان و عبارات به‌وسیله‌ی برخی از نویسندگان و شاعران تنها به‌منظور جلب توجه به مطالب و سروده‌ی‌شان به‌کار می‌رود و بر رونق سخن نمی‌افزاید. مثلا؛ "باداَفرَه" با تلفظ bād afrāh مخفف "باداَفراه" به‌معنای؛ (مکافات بدی) است و بیشتر در متون و سروده‌های کهن به‌کار رفته و امروزه تقریبا مهجور است. چنان‌چه در متون و سروده‌های پیشینیان آمده است:
به "بادافرهِ" بی‌گناهان مکوش
به گفتار بدگوی مسپار گوش

(فردوسی)

به‌جای هر بهی پاداش نیکی
به‌جای هر بدی بد "بادافراه"

دقیقی
[از لغت فرس اسدی چاپ اقبال صفحه‌ی ۴۲۳]

شتاب گیرد و گرمی به‌وقت پاداشن
صبور گردد و آهسته گاه "بادافراه"

فرخی سیستانی

دراندیشید و بود اندیشه را جای
که "بادافراه" را چون دارد او پای

نظامی گنجوی

حال که واژه‌ی مذکور امروزه کاربرد چندانی ندارد و بسیاری از مخاطبین به‌معنای آن واقف نیستند و برای درک آن می‌بایست به سراغ لغتنامه‌ی دهخدا بروند، استخدام آن در متن‌ها و سروده‌ها به چه منظور صورت می‌پذیرد؟ اگر شاعری نمی‌خواهد، از مترادف عربی آن "مکافات" سود جوید، می‌تواند، از واژگان فارسی "کیفر" یا "پاداش" یا دیگر واژگان هم‌معنی بهره برد. همین‌طور ترکیب (مشمئز کننده) به‌معنای؛ (تنفرآمیز)
زمانی برخی از شاعران گمان می‌کردند، اگر در غزل‌های‌شان از واژگان؛ (گل. بلبل. پروانه. مسجد. میخانه. گبر. ترسا. بیگانه. عشق. شمع و ...) بهره نبرند، زحمتی بیهوده کشیده و یاوه‌سرایی کرده‌اند که این طرز اندیشه چیزی جز نشانه‌ی تحجر، جُمود و عقب‌ماندگی ذهنی و ایستاییِ خلاقیت نبوده و نیست! شاعر می‌بایست در پی خلق تشبیهات، استعارات و دیگر آرایه‌های ادبی تازه و باکره باشد.
به‌احتمال قریب به یقین برای هرکس این مورد روی داده که داستان یا لطیفه‌ای را از کسی شنیده یا خود خوانده‌ و از آن لذت فراوان برده اما از شنیدن یا خواندن دوباره‌ی همان داستان یا لطیفه لذت کمتری برده‌ و آن روایت‌ها بر اثر تکرار لوث و بی‌مقدار شده تا جایی‌که از شنیدن یا خواندن آن هیچ لذتی را حس نکرده است. "لوث شدن" یعنی همین، "از ارزش افتادن" یا "زننده شدن"

تکرارهایی که موجب لوث شدن واژگان یا عبارات نمی‌شوند!
گاه تکرار واژگان یا عبارات بر اساس ضرورت بیان یا تاکید بیشتر بر امری یا سبک شاعر یا نویسنده صورت می‌پذیرد، مانند این سروده از ملکه‌ی شعر ایران، سیمین بهبهانی؛
(وقتى) در انتظار يكى پاره استخوان
(وقتى) هوا، هواى تنفس، هواى زيست
(وقتى) دروغ داور هر ماجرا شود
(وقتى) به بوى سفره‌ی همسايه، مغز و عقل
(وقتى) كه سوسمار صفت پيش آفتاب
(وقتى) كه دامنِ شرف نطفه گيرِ شرم

(سيمين بهبهانى)
در اینجا شاعر مرتکب اشتباهی نشده و در شعر خود "وقتی" را به‌منظور زیبایی کلام یا به هر منظور دیگر جز بیان احساس و اندیشه استخدام نکرده لذا اشکالی بر او وارد نیست اما در گفتارها، نوشته‌ها و سروده‌ها گاه به تکرارهایی برمی‌خوریم که علاوه بر اینکه عیب نیست، در حقیقت یا ذات‌شان تکراری است و یا آرایه‌ی ادبی به‌شمار می‌روند.
این‌ها هم نمونه‌هایی هستند که ذات‌شان تکرار است و به‌کارگیری‌شان کاملا صحیح است؛
جرعه‌جرعه. لحظه‌لحظه. نفس‌نفس. بسیار‌بسیار. قطره‌قطره. شُرشُر. اندک‌اندک. بوس‌بوس. جیرجیر. کم‌کم. یواش‌یواش. تندتند. بلندبلند. آهسته‌آهسته. دست‌دست. پت‌پت. زر زر. پله‌پله. پچ‌پچ. بگیربگیر. مشت‌مشت. بزن‌بزن. قطعه‌قطعه. وز وز. دسته‌دسته. فوج‌فوج. تکّه‌تکّه. سوسو. وای‌وای. هوارهوار. مورمور. لرزان‌لرزان‌. نالان‌نالان. خندان‌خندان. گریان‌گریان. پیف‌پیف. سلّانه‌سلّانه. پاورچین‌پاورچین.

(نفس‌نفس) اگر از باد نشنوم بویش
زمان‌زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

(حافظ شیرازی)

ز هیچ حنجره‌ای نغمه برنمی‌خیزد
به‌گوش باطن من هر (صدا صدای) خداست

(مهدی سهیلی)

(هوا هوای) بهار است و باده باده‌ی ناب
به خنده‌خنده بنوشیم جرعه‌جرعه شراب

(فریدون مشیری)

کسانی که در نثرها و سروده‌های‌شان عادت به‌لوث کردن واژگان و عبارت دارند و چنین حرکتی را زیبا فرض می‌کنند، چنانچه از تکرار واژگان لذت می‌برند، مطلب زیر را باتعمق مطالعه کنند تا بدانند، چه زمانی می‌توان، به تکرار واژگان پرداخت.
در ادبیات فارسی آرایه‌ای موجود است، به‌نام (آرایه‌ی تکرار)

نه "موبد" بیند از من شادکامی
نه من بینم ز "موبد" نیکنامی
("فخرالدین اسعد گرگانی" در "ویس و رامین"
بخش ۲۳
)

به این شعر توجه فرمایید؛
"خیال" روی "کسی" در سر است، هر "کس" را
مرا "خیال" "کسی" کز "خیال" بیرون است

(سعدی شیرازی)

چنانچه بیت فوق را باتعمق مطالعه کنیم، درمی‌یابیم؛ استاد سخن سعدی، با تکرار واژگان "خیال" و "کس" مفهومی تاثیرگذار و موسیقی کلام زیبایی آفریده که ادبا آن را آرایه‌ی تکرار نامیده‌اند. در حقیقت جز تکرار واژگان ذکرشده پدید آوردن چنین مفهومی میسر نبود. معنای بیت مذکور این است؛
هر کس در خاطر خود روی دیگری را تصور می‌کند امّا در ذهن من تصویر کسی نقش بسته که حتّا خیال هم چنین تصویری را تصور نمی‌کند.
هم‌چنین؛
گفتی ز "خاک" "بیشترند" اهل عشق من
از "خاک" "بیشتر" نه که از "خاک" کمتریم

(سعدی شیرازی)

در بیت مذکور، شاعر با تکرار دو واژه‌ی "خاک" و "بیشتر" بر رونق سخن افزوده و آهنگ درونی زیبایی را خلق کرده است!
شاعر سروده‌ی زیر ناشناخته است، گروهی آن را به مولانا نسبت داده‌اند که بدیهی است، از ایشان نیست اما دارای آرایه‌ی تکرار زیبایی است؛

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

(شاعر؛ ناشناخته)

اين جهان كوه است و فعل ما "ندا"
سوی ما آيد "نداها" را صدا

(مولوی)

قافیه و مغلطله را گو همه سیلاب ببر
"پوست بود" "پوست بود" درخور مغز شعرا

رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

(مولوی)
تکرار عبارت "پوست بود" به‌منظور تاکید بیشتر و بسامد "مفتعلن" هم به‌منظور بیان بحر رمل و هم تاکید بیشتر بر پیامش پدید آمده است.

(تفاوت میان "آرایه‌ی تکرار" و "تصدیر")
"آرایه تکرار" تکرار واژگان در کلام موزون است که چنین تکراری بر تاثیر سخن به‌شدت هرچه تمام‌تر می‌افزاید و آهنگ درونی شعر را رونق بیشتری می‌بخشد اما در آرایه‌ی "تصدیر" تکرار آرایه تنها در آغاز و پایان هر بیت صورت می‌پذیرد.
(البته این بدان معنا نیست که نظیر چنین اقدامی تنها ویژه‌ی شعر است و در نثرهای ساده و هارمونی میسر نیست. از آنجاکه چنین پدیده‌ای بیشتر در سروده‌ها صورت پذیرفته، بسیاری به‌اشتباه بر این باورند که آرایه‌ی تکرار تنها مختص شعر است)

و اما "تصدیر" در دانش بدیع آن است که واژه‌ای که در ابتدای بیت (صدر) آمده، در پایان بیت نیز بسامد شود.
مانند این دو بیت سعدی شیرازی؛
"
سخن" را سر است ای خداوند و بن
میاور "سخن" در میان "سخن"
(
سعدی شیرازی)
در مصرع اول «سخن» در صدر نشسته است و در مصرع دوم در پایین!

دکتر معین در معنای "تصدیر" می‌گوید؛
فرهنگ فارسی معین
تصدیر
آغاز کردن. در صدر مجلس نشاندن. در آغاز کتاب یا نامه مطلبی را نوشتن
حال به‌کارگیری این آرایه را در سروده‌ی حافظ مشاهده فرمایید:
آدمیدر عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو
آدمی
چنانچه باتعمق بنگریم، می‌بینیم که واژه‌ی "آدمی" در ابتدا و آخر بیت فوق تکرار شده و بر تاثیر سخن و موسیقی درونی شعر افزوده است.
تکراری که به‌منظور تاکید بیشتر صورت پذیرد، بسیار تاثیرگذار است‌. یکی از تکرارهایی که مو بر تن آدمی راست می‌کند، سوره‌ی تکویر است که خداوند متعال زمان رستاخیز را به‌گونه‌های مختلف تکرار و تاکید می‌کند:

سورة التکویر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ﴿١﴾ وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ﴿٢﴾ وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿٣﴾ وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿٤﴾ وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿٥﴾ وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿٦﴾ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿٧﴾ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿٨﴾ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿٩﴾ وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ﴿١٠﴾ وَإِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتْ ﴿١١﴾ وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ﴿١٢﴾ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ و ...

به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان
هنگامی‌که خورشید را در هم پیچند
و هنگامی‌که ستارگان تیره و بی‌نور شوند
و هنگامی‌که کوه‌ها را به‌حرکت درآورند و از جا برکنند
و هنگامی‌که اموال گرانبها به‌حال خود رها شود و بی‌صاحب گردد
و هنگامی‌که همه حیوانات وحشی محشور شوند
و هنگامی‌که دریاها شعله‌ور و برافروخته گردند
و هنگامی‌که هرکس [با هم‌ردیف خود] قرین شود [خوب با خوب و بد با بد]
و هنگامی‌که از [دختران] زنده به‌گور پرسیده شود؛ به کدامین گناه کشته شده‌اند!
و هنگامی‌که نامه‌های اعمال را بگشایند
و هنگامی‌که آسمان را به‌شدت برکنند و برچینند
و هنگامی‌که دوزخ افروخته شود
و هنگامی‌که بهشت را نزدیک بیاورند
و ....


*
فضل الله نکولعل آزاد
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40


@
@
«»

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۲ |

فضل الله نکو لعل آزاد ...
ما را در سایت فضل الله نکو لعل آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : blalazad6 بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 0:30