نقد چیست و از چه راههایی می‌توان نظریه‌ی خود را اثبات کرد!

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم. وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ

نقد چیست و از چه راههایی می‌توان نظریه‌ی خود را اثبات کرد!

روزی یکی از آشنایان ادیبم که کارشناس ارشد در رشته‌ی ادبیات فارسی است و همچنان در حال ادامه‌ی تحصیل است، می‌گفت؛ ((چند نظر علمی،ادبی دارم و تعدادی از آن را با چند تن از دوستان صاحب‌نظرم در میان گذاشتم و پشیمان شدم، چون همه سخت بر من شوریدند و اهانت ورزیدند و به‌جای بحث علمی تنها به ذکر شاهدمثال سنتیِ بدون استدلال پرداختند و یا بحث را با اصطلاحات نامربوط غیر ادبی، یعنی؛ انواع ایسم‌ها، اجتماعی، فلسفی، اخلاقی، عرفانی و منطق درآمیختند و موضوع را به بیراهه کشاندند و هرچه گفتم؛ این پاسخ‌ها علمی نیست، به‌گوششان نرفت که نرفت، گویی خود را به خواب زمستانی زده‌اند. دوستانم همواره مطالبم را به دیده‌ی منفی و تمسخر می‌نگرند و دیگر نمی‌دانم، با چه کس و چه کسانی به بحث بنشینم! واقعا نقاد واقعی چه کسی است و می‌بایست دارای چه ویژگی‌هایی باشد. حتا استادانم در دانشگاه گفتند؛ نظرهای تو در زمینه‌ی ادبی می‌تواند، راهگشا باشد، در صورتی‌که آن را به سرانجام برسانی! حال چگونه می‌خواهی نتیجه‌گیری‌های بیشتری بدست آوری، این به تلاش خودت بستگی دارد!))
به این دوست گرامی باید گفت؛ (ضمن احترام شدید به منتقدان آگاه که همواره در اندیشه‌ی اعتلای ادبیات فارسی‌اند و قطعا می‌دانند که روی سخنم در این مقالت با آنان نیست) بله، این کاملا طبیعی است. به‌قول معروف؛ خوابیده را می‌شود، با یک تلنگر از خواب بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده اگر دم گوشش توپ هم شلیک کنند، گویی که به‌خواب گرانِ مرگ‌گونه‌ای فرو رفته، از جای خود برنمی‌خیزد.
در طول این چند دهه بحث‌های ادبی‌ام، نظیر این چنین موارد برای این‌حقیر هم بارها و بارها روی داده و متحمل توهین‌های برخی کم‌مطالعه‌ی بی‌دانشِ بی‌فرهنگ شده‌ام (صد البته بوده‌اند و هستند، بسیار کسانی که با پیام‌های مهرآمیزشان مرا مورد لطف و عنایت خود قرار داده و می‌دهند) و هر دفعه به‌صورت صریح و شفاف در مطالب خود نوشته‌ام:
در بحث‌های ادبی از دو راه می‌توان نگرشی را به درجه‌ی ثبوت رساند و یا به نقد آثاری پرداخت:
یک. توجیه علمی و منطقی یا همان استدلال (به‌معنای دلیل آوردن)
دو. آوردن شاهدمثال از صاحبان علم و فن
اما در جای‌جای تنها ذکر شاهدمثال کارساز نیست و کافی به‌نظر نمی‌رسد. در تمامی علوم، استدلال یا توجیه علمی، پدیده‌ی اصلی است اما در علوم مختلف، روش‌ها متفاوت است. برای نمونه، در علوم تجربی، آزمایش و در علوم انسانی، منطق نقشی اساسی دارد. در برخی دیگر از علوم نیز، برای به‌کرسی نشاندن رای، نیاز به‌تحقیق و اکتشاف است.
اما آنچه که به بحث‌های ادبی مربوط می‌شود، همان دو مورد اول است. هر طرح، سبک و نظر جدید از سوی دگراندیشان ممکن است، در وهله‌ی اول مورد تمسخر و خشم دیگران واقع شود اما چنانچه اصولی باشد، کم‌کم راه خود را پیدا خواهد کرد. بر سر مرحوم نیمایوشیج نیز چنین بلائی آورند، که اگر او فردی زودرنج و کم‌تحمل بود، ممکن بود، سر تسلیم فرود آورد و حرف خود را پس بگیرد. اگر جستجو کنید، خواهید دریافت که از یک سو ادیبانی بزرگ حتا حاضر نشدند، نظرهای او را نه مطالعه بلکه از دهان خود نیما بشنوند. یا او را به باد تمسخر گرفتند و یا سخت بر او غضب کردند. اکنون نیز اگر کسی برخلاف ملاک‌های سنتی، نظری نه غیرمنطقی بلکه کاملا منطقی هم ارائه دهد، مورد خشم و تمسخر برخی واقع می‌شود و زمانی که سخن از آزار دیدن نیما به میان آید، متعصبین سنت‌طلب خواهند گفت: (یعنی تو می‌خواهی خودت را با نیما یکی بدانی) و این در حالی‌است که اگر این گروه در دوره‌ی نیما هم زیست می‌کردند، بر او سخت می‌شوریدند. چراکه شخصیت‌پرست متعصبِ بی‌منطق، کاری با دانش و استدلال ندارد.
در آن زمان از دیگر سوی، جز ادیبان بزرگ، برخی از غزلسرایان متعصب بی‌تعمق، بدون کوچک‌ترین ملاحظه‌ای در اندیشه‌ی نیما، سخت بر او حمله‌ور شدند و اکنون جلوی افرادی نظیر همان متعصبین، کسی جرات نمی‌کند، نظری خلاف نیما ارائه کند. چراکه همواره در طول تاریخ بوده‌اند، شخص‌پرستانِ بی‌منطقی که بدون دانش مطلبی را رد کرده و یا از چیزی به‌دفاع پرداخته‌اند. در چنین مواقعی یاد کلام خدا می‌افتم؛
چیزی را که بدان علم نداری پیروی مکن!
سوره‌ی الاسرا ٕ آیه‌ی ۳۶
انکار و تکذیب کردند، چیزی را که به آن احاطه‌ی علمی نداشتند!
سوره‌ی یونس، آیه‌ی ۳۹
گیرم‌ به آنچه علم دارید، مجادله‌ی‌تان روا باشد، چرا درباره‌ی آنچه علم ندارید، به‌گفتگو می‌پردازید؟
آیه‌ی ۶۶ سوره‌ی آل عمران

حال در این میانه دگراندیشانی یافت می‌شوند که با علم به نظرهای متفاوت دیگر بزرگان اهل علم، با توجیه علمی و استدلال نظری نو عرضه می‌کنند و یا برخلافشان نظری ارائه می‌دهند و در زمینه‌‌ی مربوطه سوالهایی طرح می‌کنند که موجب خشم و روی‌برتافتن تعدادی متعصبِ سنت‌اندیشِ کم‌مطالعه‌ی بی‌تعمقی می‌شود که مطالب دیگران را طوطی‌وار در ذهن خود جای داده، از خود چیزی برای گفتن نداشته، به تکرار آن می‌پردازند و به‌زعم باطلشان منتقدی هوشیارند. این‌گونه افراد به‌جای اینکه به‌سوال‌های طرح شده، پاسخ دهند، از آنجا که دارای دانش کافی نیستند، تنها از روش شماره دو بهره می‌بردند و گاه برای چاشنیِ کلامِ تندشان، از اهانت ورزیدن نیز دریغ نمی‌کنند. یعنی فقط از صاحبان علم سنت‌اندیش و صاحب‌نظران محقق شاهدمثال می‌آورند و این در صورتی است که دگراندیش مربوطه قریب به یقین به گفتار آن بزرگان واقف بوده که خواسته و توانسته نظری جدید ارائه دهد. اصولا بحث طرح‌کننده چیز دیگری است و این بدان معناست؛ کسی که اندیشه‌ای جدید یا مخالف دیگر بزرگواران ارائه می‌دهد، پاسخش تحمل اهانت نیست، بلکه نقدی است، منطقی توام با استدلال و توجیه علمی، نه تنها ذکر شاهدمثال! آنهم شاهدمثالی خشک و سنتی که اصولا ربطی هم به موضوع طرح شده ندارد و تماما فتواهایی بدون استدلال است و پاسخ مناسبی برای طرح‌های جدید و سوالهای مربوطه به‌شمار نمی‌رود! مگر صاحبان اثر در آثارشان به آنان توهین کرده که مطالبشان با اهانت نقد می‌شود؟ صاحب اثر می‌گوید؛ توجیه علمی کنید، نقاد دروغین، شاهدمثالی بدون تفسیر و توضیح علمی ارائه می‌دهد. صاحب اثر می‌گوید؛ دست‌کم شاهدمثالی را ارائه دهید که توام با تفسیر علمی نویسنده یا گوینده‌اش باشد، باز نقاد معترض بی‌دانش به پشتوانه‌ی اهانت‌ها می‌گوید: فلانی گفته؛ فلان و فلان و فلان ....
بسیارخب، چه باید کرد؟ باید به‌حال این‌گونه به‌اصطلاح منتقدین دروغین زار زد که کلام نامربوط و ضعیف بر زبان خود می‌رانند یا به حال خود گریست که گرفتار سخنان پوچ و بی‌معنا و بی‌مغز و نامربوط آنها گردیده است؟ این‌گونه افراد در محیط آموزشی خود به‌جای اینکه به فراگیری دانش بپردازند، درس زبان‌درازی، متلک‌پرانی و روده‌درازی می‌آموزند و گمان می‌کنند، به ایجاد کاری هنری پرداخته‌اند!
خلاصه دوستان، سرتان را به‌درد نیاورم. بی‌سوادی هم برای آن بی‌تعمقان عالمی دارد. باید از آنان دوری جست و در عالم خودشان رها کرد!
از نوشته‌های این گروه این پیام افاده می‌گردد:
ما نمی‌توانیم، با استدلال و منطق چیزی را به اثبات برسانیم اما از بزرگان اهل ادب شاهدمثالِ بدون توجیه علمی آورده‌ایم و می‌توانیم، به بدگویی، توهین و تمسخر مخالفان عقیده‌ی خود بپردازیم، از این روی به‌سبب همین رفتار ناهنجار، ما منتقدانی هوشیار و توانمند هستیم!
پرواضح است که این مدعیان گستاخ بی‌دانش حد خود را نمی‌دانند و جز توهین چیزی بر لب نمی‌رانند!
دوستان محترم! کسی که با استدلال و توجیه علمی ثابت می‌کند انسان زاده‌ی انسان است، نباید در برابر آن توصیفِ منطقی، جبهه گرفت و به آن شخص اهانت کرد و بدون توجیه علمی گفت؛ فروید می‌گوید؛ انسان از نسل میمون است، اگر ذره‌ای تقوای علمی داری، حرف خود را پس بگیر!

حال چنانچه منتقد ناآگاه به توجیهات بدون استدلال خود ادامه داد، بدانید که این نشانه‌ی بی‌تعمقی اوست و نمی‌تواند، لفظ منتقد را زیبنده‌ی نام خود بداند و در وهله‌ی اول می‌بایست با احترام گذاشتن به او و سپس با بی‌اعتنایی و کم‌محلی او را از پیش خود راند و این در صورتی است که اگر نقد، با شاهدمثال و توجیه علمی همراه باشد، آن پدیده‌ی دیگری به‌شمار می‌رود، چراکه در چنین مواردی نظر علمی را تنها می‌توان با نقد علمی مردود شمرد. نه با شاهدمثالی خشک که فتوایی بدون استدلال و توجیه علمی است. بنابراین کسی که از خود حرفی برای گفتن ندارد و در زمینه‌ی علمی تهیدست است، تلاش می‌کند، با بکسل کردن خود به‌وسیله‌ی بزرگان فن، به اصطلاح عرض‌اندام کرده و خودی از خود نشان دهد، از این روی تنها به صدور نظرها و فتاوی بدون توجیه علمی دیگران می‌پردازد. حال اینکه یادی از بزرگان می‌کند، باز جای شکرش باقی است اما چنین شخص نباید جوّگیر شود و گمان کند، چون از بزرگان اهل علم شاهدمثال آورده، خدای‌ناکرده، خود نیز در ردیف آنها به‌شمار می‌رود و صاحب‌نظری توانمند است و می‌تواند، با اعتماد به‌نفسی کاذب، خود را هم‌سطح آن بزرگان و دگراندیشان ادبی فرض کند و به‌خود اجازه دهد، به نقد ناشیانه‌ی اثری بپردازد و یا به صاحب‌نظرِ نواندیش اهانت ورزد!
منتقدان افسارگسیخته‌ی کم‌دانشی که به صاحبان آثار توهین می‌کنند و از روی غرض‌ورزی و فقر اندیشه، آنها را نابجا و نابخردانه، کم‌مطالعه و سست‌اندیشه، سنت‌شکن، زیر صفر یا صفرالید می‌نامند، خود راجل‌های تهیدستی هستند که از علم روز ادبیات عقب مانده‌اند و می‌بایست سوار بر مرکب تندروی مطالعه شوند تا همگام با دانش روز حرکت کنند! نمی‌دانم چرا برخی از به‌اصطلاح منتقدان شوخ‌چشم، اتکا به نفس صاحبان اثر را حمل بر خودستایی آنان تعبیر می‌کنند! صاحب اثر با اعتماد به نفس کامل می‌گوید؛ در این مقاله به درستی نظرهای خود اطمینان کامل دارم و منتقد دروغین می‌گوید؛ عجب ادعایی، عجب غروری! بسیار خب، این نشانه‌ی چیست؟ پرواضح است، نشانه‌ی نادانی و بی‌سوادی!
یکی از دوستان زبان‌شناس و ادیبم دکتر "م‌.پ" در این زمینه می‌گوید:
((این یک ترکیب جنجالی است و فاقد معنای درست، چراکه اصولا صفری وجود ندارد تا کسی بخواهد از آن دست به ایجاد ترکیب‌های زیر صفر و صفرالید بزند. کسی که حتا اولین حرف الفبای فارسی را هم بداند، از حوزه‌ی صفر خارج می‌شود.))
برخی گمان می‌کنند، در زمینه‌ای که از دانش کافی برخوردار نیستند، چنانچه لب به سخن و اعتراض نگشایند و سکوت اختیار کنند، خدای ناکرده، عده‌ای به آنان خواهند گفت؛ طفلکی زبان ندارد تا به دیگران اهانت ورزد و کلام بی‌منطق بر زبان خود جاری سازد!
توصیه‌ی من به صاحبان آثار ادبی (به ویژه، دوست دانش‌پژوهم) این است که از تندخویی‌ها نهراسند و مقاومت بیشتری از خود نشان و به ارائه‌ی طرح‌های خود ادامه دهند و تا جایی‌که می‌توانند، اهانت‌های به‌اصطلاح منتقدانِ بدخو را بارها و بارها تحمل و با آنها محترمانه برخورد کنند، باشد تا راه خود را کج کنند و به مسیر عادی رهنمون شوند اما چنانچه مشاهده کردید، دست بردار نبودند و شوخ‌چشمی‌ها را از حد گذراندند، بدانید که می‌خواهند، با آزردن روح شما در برابر هنرتان سدی ایجاد کنند و آن زمان است که می‌بایست مانند خودشان رفتار کرد و به‌گونه‌ای آنان را پاسخ گفت تا بر سر عقل آمده، از راه دانش و ادب به نقد و بررسی آثار دیگران بپردازند. توگویی صاحب اثر پشت دست آنان را سوزانده یا بر پیشانی نامبارک‌شان داغ شوخ‌چشمی، افسارگسیختگی و رسوایی زده‌اند! باشد، چنین تنبیهی مقبول افتد و مورد پذیرش طبع ناسلیم‌شان واقع و همواره ملکه‌ی ذهن آشفته‌ی منتقدین مغرض گردد. آری! می‌بایست مانند صاعقه بر سرشان فرود آمد، چراکه همیشه بر این باور بوده و هستم؛ کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است!
دوستان! برخی نمی‌توانند، حتا عبارتی را درست بنویسند اما آن‌چنان به نقدهای مسخره‌ می‌پردازند و به صاحب‌نظر اهانت می‌ورزند که هرکس علم نداند و کم‌مطالعه باشد، گمان‌ می‌کند، آنان در عرصه‌ی ادبیات علامه‌ی روزگار و توانمندی پردانش‌اند! برخی دیگر تهی‌مغزهایی هستتد که به زعم باطل‌شان لوده‌گری، مزه‌پراکنی، حاضرجوابی، توهین به دیگران و تحقیر کردن افراد، کاری خداپسندانه است و بخشی از دانش‌های اصلی به‌شمار می‌رود و پرواضح است که چنین موارد از تربیت نادرست خانوادگی آنان سرچشمه می‌گیرد.
دوستان گرامی! هیچ سنتی در هیچ زمینه‌ای وحی منزل نیست و ممکن است، نادرستی آن قابل بحث باشد. سننِ بدون توجیه علمی که دیگر جای خود را دارد و فتوای این‌گونه منتقدان بی‌تعمق که قادر نیستند، به‌صورت علمی به بحث و تبادل نظر بپردازند، ادعایی بیش نیست و نباید آنها را جدی گرفت! چراکه اینان خود با زبان بی‌زبانی، بی‌دانشی خود را فریاد می‌زنند! به‌قول یک شاعر معاصر؛ 《تنها هنر مدعیان بی‌دانش ادعاست》و چنانچه شخص فتوادهنده‌ی ادبی از توجیه علمی عاجز و ناتوان بود، تردید نداشته باشید که یک جای کار او می‌لنگد!
همانطور که در سطرهای بالاتر عرض شد، هر کس برای اثبات نظرهای ادبی خود، دو راه بیشتر، پیش رو ندارد یا می‌بایست به توجیه علمی بپردازد تا اندیشه‌ی مورد بحثش مورد ارزیابی قرار گیرد که این خودش می‌شود، منبع و یا می‌بایست از صاحب‌نظران و بزرگان اهل ادب فارسی به‌ذکر شاهدمثال بپردازد که در آن اشاره‌ی دقیق به مطلب مورد نظر الزامی است!
یعنی این‌که مثلا: شخصی می‌خواهد از استاد خانلری شاهدمثالی بیاورد، نباید بگوید: کتاب عروض دکتر پرویز خانلری را مطالعه کنید، بلکه برای نمونه می‌بایست این‌گونه رفرنس دهد:
کتاب عروض و قافیه، نوشته‌ی دکترپرویز خانلری، انتشارات ..، نوبت چاپ: سوم، ویرایش سال ۱۳۸۸ صفحه‌ی ۱۵۶ خط ششم و بعد عین نوشته را بی‌کم و کاست بنویسد! حال اگر حوصله‌ی جستجوی این موارد را نداشت و یا این‌که زمینه‌ی دسترسی به اثر میسر نبود، دست کم عبارات، نام کتاب و نویسنده را ذکر کند!
کسی که نقد ادبی خود را تنها به شاهدمثال اختصاص نمی‌دهد و می‌خواهد، به استدلال منطقی روی آورد، می‌بایست دقیقا در همان مورد به بحث بپردازد، نه اینکه از این شاخه به آن شاخه بپرد و بحث را عامدانه و آگاهانه به بیراهه و حواشی بکشاند و یا برای اینکه خود را صاحب‌نظر و دارای دانش نشان دهد، به‌جای ذکر اصطلاحات علمی‌ادبی، از اصطلاحات گنده‌تر از عقل و اندیشه‌ی‌شان یعنی اصطلاحات اجتماعی، پزشکی، عرفانی، فلسفی و منطق که ربطی به اصل موضوع مربوطه ندارد، بهره برد!
منتقدان دروغینی که می‌خواهند، به‌زعم باطل خود با قلنبه‌پرانی‌های بی‌مورد و نامربوط خود را اهل دانش معرفی و طرف مقابل را تحقیر کنند، بی‌آنکه بدانند؛ تنها خود را به باد تمسخر گرفته‌اند و روحشان نیز از این حقیقت بی‌اطلاع است! گروهی دیگر کم‌اندیشگانی هستند که به‌قصد آزار دادن دیگران هر مطلب را فقط از دریچه‌ی نقد می‌نگرند و می‌خواهند با ژاژگویی‌ها روح صاحبنظر را مورد آزار قرار دهند که کلامشان فاقد هرگونه اعتبار ادبی است! در این‌گونه موارد بهتر است، آنها را به‌حال خود رها سازیم! اینان کسانی‌اند که از طریق نقدهای مغرضانه، عقده‌های درونی خود را آشکار می‌سازند و قصد دارند، خود را به‌گونه‌ای مطرح سازند. از میان مطالب خوب به دنبال کوچکترین خطا می‌گردند تا از کاه، کوهی بسازند و به‌زعم باطلشان همان را بر سر نویسنده یا گوینده خراب کنند و بعد به رقص و پای‌کوبی بپردازند. اصولا این رفتارهای ناهنجارِ بیمارگونه از اشخاصی که فاقد سلامت روحی‌اند، برمی‌خیزد! به‌همین منظور 《آنتوان چخوف》نویسنده‌ی برجسته‌ی روسی درباره‌ی اینگونه منتقدان می‌گوید؛
منتقدان [مغرض] مانند خرمگس‌هایی هستند كه بر پیکر اسب‌ها می‌نشینند و با نیش زدنشان می‌خواهند، آنها را از شخم زدن بازدارند! همین‌طور《كارلوس فوئنتس》 نویسنده‌ی نامدار مکزیکی می‌گوید: خیلی دوست دارم، سر میز صبحانه، آنان را مانند جوجه بخورم و بعد استخوان‌هایشان را دور بیاندازم!
قطعا منظور این دو نویسنده‌ی بزرگ از《"خرمگس" و "جوجه"》همانا منتقدانِ کم‌دانشِ بی‌تعمقِ مغرض است! چراکه دلیلی ندارد تا به منتقدان واقعی که پیغامشان چیزی جز نقد سازنده نیست، بدین شیوه معترض شوند! پیام من به نواندیشان این است که از گنده‌گویی‌ها، قلنبه‌پرانی‌ها و روده‌درازی‌های ژاژگویان بی‌منطق نهراسند و نظر خود را در معرض دید همگان قرار دهند! (البته گمان خطا از هرکس می‌رود و ممکن است، صاحبان اثر و منتقدان دارای اشتباهاتی باشند که با بحث‌های دوستانه‌ی منطقی از میان می‌رود) اما جای‌جای بحث با افرادی که منطق‌پذیر نیستند، جایز نیست و نباید از مطالب سخیف آنان هراسی به دل راه داد، چراکه سرانجام منتقدان کم‌مطالعه‌ راهی جز تسلیم شدن و سر فرود آوردن ندارند! اینان با عوض کردن بحث یا دوپهلو سخن بر زبان راندن، تلاششان را بر این مبنا قرار می‌دهند، به‌هنگام رسیدن به بن‌بست و تناقض، پیش پای خود راه فراری باقی بگذارند! چراکه از نظر من این گروه همانند موش‌هایی هستند که برای لانه‌ی خود دو یا چند راه خروج می‌سازند که به هنگام حمله‌ی گربه یا هر حیوان مهاجم دیگر، از آن راه‌ها فرار کنند.
حال چگونه می‌بایست با صاحب‌نظران به بحث و تبادل نظر پرداخت؟
در این نوع بحث که به‌معنای گفتگوی سازنده است، از آنجا که طرفین مایلند، به نتیجه‌ای علمی برسند، می‌بایست بدور از هرگونه تعصب کاملا خونسرد یا حقیقت را بپذیرد و یا با استدلال و منطق نظر خود را بر کرسی بنشاند و چون هدف رسیدن به واقعیت است، می‌بایست موارد مربوطه، حتا اگر به ضرر و برخلاف نظر و اندیشه‌ی نهایی خود هم که باشد، بی‌کم‌وکاست بیان شود اما امروزه در بحث‌های علمی مشاهده می‌کنیم، اکثرا می‌خواهند، به‌هر نحو که شده، خود را برتر و پیروز میدان گفتگو نشان دهند که این هرگز کار شایسته‌ای نیست و با به رسیدن به حقیقت منافات دارد و از نظر من کاری است خطا!


نقد چه سودی برای صاحب اثر دارد؟

هیچ آفریننده‌ی اثر هنری نباید مغرور و از تبادل نظر هراسان و از نقد گریزان باشد. انتقادی که از موضع دانش و مطمح بصیرت صورت بپذیرد؛ قطعا مفید و سازنده خواهد بود!
در حقيقت كسانى كه از نقد سازنده گريزان هستند؛ بى‌آنكه خود بدانند، درهاى پيشرفت و ترقى را به روى خود بسته و پل فتح را شكسته‌اند.
از آنجاكه دانش اين عزيزان بسيار محدود است، دانش گسترده‌ى ادبيات فارسى را تا همان محدوده‌اى مى بينند كه خود از آن اطلاع دارند و در نتيجه چنين فرد هرگز به دانش متعالى ادبيات دست نخواهد يافت. هر اثر هنری که نشر یابد، دیگر تنها متعلق به صاحب اثر نیست بلکه متعلق به همه مردم است! بنابر این اثر نشر یافته، قابل نقدِ اصولی از سوی نقادی آگاه است و صاحب اثر حق ندارد مانعی در راه ایراد و نقد و بررسی منتقد بوجود آورد!
نقد تا آن جا که به دخالت در امور هنری صاحب اثر منجر نشود، حرکتی متعال محسوب می‌شود! البته فراموش نشود كه دخالت در امور هنرى به معناى پيشنهاد يا نقد نيست بلكه تحميل سلايق شخصى بشمار می‌رود.
بسیار مشاهده شده است که آفرینندگانی، مخلوقات ذهنی خود را زیباترین اثر فرض می‌کردند اما همین‌که به وسیله‌ی نقد، عیوب آن مطرح می‌شد، کاخ زیبایی اثر در برابر چشمان‌شان فرو می‌ریخت و آنجا بود که درمی‌یافتند؛ آثارشان زمین تا آسمان با تکامل فاصله دارد. چرا که آگاهی در امور، زداینده‌ی باورهای غلط ذهن آدمی است! نقد راستین خود، یک آفرینش هنری محسوب می‌شود و موجب بیداری و کسب دانش مردم نیز می گردد!

حال منتقد واقعی کیست؟
منتقد هشیار به نیروی دانش و منطق، هنر متعالی را به مردم معرفی می‌کند و در این زمینه می‌بایست، خدای را ناظر رفتار خود در نظر بگیرد و غیرمغرضانه یک داوری اصولی و صحیح و راستین را به نمایش بگذارد، چراکه: نقاد مغرض، هنر را به ابتذال می‌کشاند!
کسی که از روی حسادت و غرض‌ورزی و خودنمایی، برای مطرح ساختن خود آثاری مطالعه می‌کند تا عیبی در آن بیابد و انتقادهای سلیقه‌ای خود را طرح‌ریزی کند؛ نمی‌تواند نام نقاد را به خود نسبت دهد، چنین شخص عقاید خود را در کلام دیگران جستجو می کند و به‌جای این‌که به تفسیر اندیشه و معانی کلام هنرمندان بپردازد‌، به دنبال مفاهیمی می‌گردد که به عقیده و مضامین خود نزدیک باشد. یعنی آن‌گونه که می‌خواهد به تفسیر و نقادی می‌پردازد و کلام آنان را با اندیشه‌های خویش هماهنگ می‌سازد! پس نقد شامل بیان محاسن نیز می‌شود. این قابل قبول که ذوق سلیم به ارزش‌های هنری هنرمند می‌افزاید اما آن چه که مسلم است، این است که ذوق آدمی تنها ملاک نقد و بررسی نیست! زیرا چنین نقد می‌تواند هنرمند را از رسیدن به هنر واقعی باز دارد!
فضل الله نکولعل آزاد
۱۴۰۱/۱۱/۳ کرج
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa .com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40



@
@
@

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ |

فضل الله نکو لعل آزاد ...
ما را در سایت فضل الله نکو لعل آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : blalazad6 بازدید : 101 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 15:04