مرگ بر مولف یا مرگ مولف؟
و یا قتل مولف؟
مروری بر نظریه ی رولان بارت فیلسوف و ادیب فرانسوی
*
آثار لغز و پیچیده زودتر از آفرییندگان اثر جان می سپارد !
«لئون تولستوی»
*
گروهی از علاقمندان به ادبیات فارسی در انجمن های شعر به ویژه گروههای ادبی فضای مجازی به اشتباه معتقدند که منظور رولان بارت از مرگ مولف، مرگ بر مولف است و یا اینکه؛ صاحب اثر پس از نقد، حق دفاع از اثر خود را ندارد.
از همین روی، در گروههای ادبی، هر شعر که مورد نقد واقع میشود؛ ولو ایراد منتقد نابجا هم باشد تا صاحب اثر بخواهد کوچکترین توضیحی درباره ی آفریده ی خود ارائه دهد به او حمله ور می شوند و میگویند آیا به مرگ مولف اعتقاد دارید؟!
و این بدان معناست که صاحب اثر حق اظهار نظر و دفاع از اثر خود را ندارد و متن، خود میبایست گویا باشد و یا از آنجا که شاعر یا نویسنده از یکسو، به سلامت نقدها معتقد نیست و در نتیجه به سلاخی شدن اثرش سخت معترض است و از دیگر سوی از حیث علمی توانایی آنرا هم ندارد تا از اثر ضعیف خود به دفاع بپردازد؛ برای عدم پاسخگویی و رهایی از معرکه ی نقد، می گوید: از آنجا که به مرگ مولف معتقدم از اثر خود دفاع نمی کنم !
برخی در گروههای ادبی، بدون آنکه به معنای اين تئوری پی برده باشند، در این زمینه بحثها و جدلهایی صورت می دهند و آن چنان بی پرده و با اعتماد به نفس سخن بر زبان می رانند که گویا این نظریه، معجزه ای مسیحایی و ساخته و پرداخته ی ذهن خودشان است و یا اینکه میبایست آنرا به منزله ی وحی منزل الهی تصور کرد!
اول اینکه، منظور رولان از طرح مرگ مولف، این نیست که آفریننده ی موالید آثار ادبی، یعنی: گردآورنده حق دفاع از اثر خود را ندارد.
دوم اینکه، اگر اینگونه هم باشد که نیست، نظریه ی این اندیشمند، آیه ی منزل نیست.
این یک برداشت بسیار ساده اندیشانه و کوته نظرانه ی بدون تعمق از عبارت رولان بارت است.
بله! متن، خود باید گویا باشد اما اگر نوشته ای از بلاغت و فصاحت کلام برخوردار بود و نقاد نتوانست به این حقیقت دست یابد و منظور نویسنده یا شاعر را متوجه شود، آنوقت تکلیف چیست؟
و یا اینکه اگر سطح دانش مولف از نقاد بیشتر و نقد انجام شده نابجا بود، آیا نویسنده یا شاعر حق دفاع از اثر خود را ندارد؟
مرگ مؤلف (La mort de l'auteur) نظریه ای از رولان بارت، صاحب نظر در شعر و نثر، ادیب، فیلسوف و نظریه پرداز و نقاد نکته سنج ادبی است.
در این نظریه تلاش رولان بر این بوده تا منتقدان را که تاریخچه و نوع زندگی شاعر یا نویسنده را در تفسیر متن ورود میدهند، برحذر دارد و در برابر آن پیشنهاد میدهد که پدیدآور از متن جدا باشد.
از نظر رولان، مولف حکم مهمان متن را دارد، نه اینکه نگارنده یا شاعر به منزله ی مغز کلام یا روح متن در نظر گرفته شود!
در حقیقت مرگ مولف، عدم نیاز به حضور نویسنده یا شاعر به منظور توضیح اثر پس از نشر موالید ذهنی اش مییاشد که پدید آورنده هنگام نگارش میبایست خود را از دایره متن بیرون کشد و تمام معانی پنهان شده در زوایای ذهن خود را به روی کاغذ آورد تا مخاطب به هنگام مطالعه به منظور درک متن، نیاز به وجود صاحب اثر را احساس نکند!
بعبارتی دیگر؛ صاحب اثر میبایست تمام اندیشه های خود را در اثر هنری اش بگنجاند تا مخاطب برای درک معنای مولود ذهنی اش، نیازی به ضمیمه کردن یا سنجاق کردن صاحب اثر به متن مربوطه را در خود حس نکند و جان کلام اینکه، شعر، غامض، معقد و مغلق و [ المعنی فی بطن الشاعر ] نباشد و نثر نیز از بلاغت کلام برخوردار و معنای آن شفاف و روشن باشد .
بر همین منوال از نظر رولان بارت سوزن کردن صاحب اثر به شعر یا نثر مردود است و این امر در ادبیات فارسی ما نیز مشترک است. عبارت «مرگ مولف» با «مرگ بر مولف» تفاوتهای چشمگیری دارد! از نظر رولان، مولف میبایست مانند یک شخصیت مرده عمل کند و در تالیف جای پای خود را از متن خارج تا استدراک متن را از وجود خود بینیاز سازد و اثری بلیغ را در معرض نمایش دید همگان قرار دهد تا مخاطب به هنگام مطالعه به منظور استفهامِ متون، نیاز وجود خالق اثر را احساس نکند و در این امر منظورش گنگ گویانی است که آثارشان را ابتر می آفرینند و اعتقادشان بر این است که شفاف خلق کردن هر اثر، ضعف هنری هنرمند به شمار می رود و همچنین کسانی که می پندارند، هر چه مفهوم اثر از اندیشه ی آدمی دورتر باشد، مطلوب تر، هنری تر و با ارزش تر است و هم چنین کسانی که بلاغت را فاقد هر گونه ارزش و اعتبار قلمداد می کنند و میگویند اگر درک اثر تنها در ذهن صاحبنظر محفوظ بماند، هنر، شامخ تر و بهتر جلوه می کند و چنانچه دیگران از دریافت آن درمانده باشند، این عیب به خودشان بر می گردد و فهم ضعیف آنان تلقی می گردد و از آنجا که هنر توضیح ندارد، ما را نیازی به تشریح هنرمان نیست و هر کس می تواند از هنر ما برداشت جداگانه ای داشته باشد، به گونه ای که اگر کسی به فهم آن دست یازد و احساسی در دلش بر انگیخته شود، از ماست و هنر ما نیز از آن اوست، در غیر این صورت او و دیگران اندیشه ای به حال فهم و دانش خود بکنند.
همچنین منظور او کسانی است که می گویند : آثار را نامفهوم می آفرینیم و استفهام عبارات پنهان و ابتر آن را به مردم حوالت می دهیم و هر کس بهتر می داند چه برداشتی از آن مطلب داشته باشد.
دوستی می گفت:
مرگ مولف تنها در حد یک نظریه است و وحی منزل محسوب نمی شود!
در گذشته، بحثی پیش آمد که آیا نویسندگان آگاهانه و با برنامه های از پیش تعیین شده آثار خود را فراهم میکنند یا چیزی شبیه به الهام به آنان دست میدهد! بنابر این زمانی که اثر هنری شان را پدید میآورند؛ حضور دارند و پس از آفرینش، غایب می شوند و این حرف تازه ای نیست . چرا که این کلام از روزگار ارسطو، سقراط و افلاطون مطرح بوده است.
افلاطون به نقل از سقراط میگوید : شاعران فقط زمانی که شعر می سرایند، شاعرند ولی بعد از سپری شدن حالت الهام گونه دیگر شاعر نیستند. سپس مثالی میزند و میگوید : اگر قرار بود شاعران هر گاه که اراده کردند، بتوانند شعر بسرایند؛ هومر هم تا زمانی که زنده بود، دائماً می توانست چیزی شبیه ایلیاد و ادیسه بیافریند.
در اواخر قرن بیستم این حادثه دوباره تکرار شد اما مسئله ای که مهم است این است که اگر قرار باشد، مولفی را در زمان آفرینش اثرش دخیل بدانیم و بعد از خلق اثر او را رها کنیم و معتقد باشیم؛ که مطلبش را در بی خبری نوشته و خود از مطالبش آگاهی نداشته، آن زمان است که مرگ مولف صورت می پذیرد!
و این بدان معناست که هر نگارنده نمی بایست مورد مواخذه قرار گیرد . برای نمونه کسی نمی بایست قاآنی را مورد سرزنش قرار دهد که چرا برای آقاسی یا شاهزاده های قاجار شعر سروده است.
فضل الله نکولعل آزاد
کرج ۱۳۹۷/۱۲/۱٠
***
بحث در این باره بسیار است و برای درستی کلام این نگارنده، نظر چند صاحبنظر را در این زمینه جویا میشویم . توضیح اینکه ؛ از آنجا که مطالب صاحبنظران غالبا به وسیله ی ویس تلگرامی به دستم رسید و در گفتگوی محاوره ای ممکن است مطالب، نقصها و ضعف هایی را به همراه داشته باشد لذا با اجازه ی دوستان مطالبشان را ویرایش کردم:
***
روح نظریه ی «مرگ مؤلف» این است:
با هر بار خواندن، این امکان وجود دارد که معنایی جدید یا لایهای تازه از معنا، برای یک اثر هنری کشف گردد و این کشف معنا، به اثر هنری امکان میدهد تا در فضایی آزاد و وسیع، بازتولید شود. اگر این امکان از اثر هنری گرفته شود؛ فهم هنر، محیطی تنگ و محدود خواهد یافت. رهاورد دیگر این نظریه، رها ساختن ما از استبداد در فهم و تحمیل آن بر دیگران است.
اگر به این دو رهاورد مهم یعنی وسعت فهم و نیز رهایی از استبداد در نقد اثر هنری، توجه کنیم، درمییابیم که اصولا نظریه ی «مرگ مؤلف» هرگز به معنای نادیده گرفتن نقش هنرمند و شخصیت او نیست. این نظریه در ضمن ارج نهادن به شخصیت هنرمند و تأثیر مستقیم او در آفرینش اثر هنری، میخواهد دایره ی فهم مخاطب را وسعت دهد. به نظر من، باید میان دایره ی خلق اثر هنری و دایره ی فهم آن تفاوت نهاد. در دایره ی خلق، هنرمند خلاق و دارای تأثیر مستقیم و اتوریته است. در این جا، نویسنده همان author است. اما در دایره ی فهم، باید جهان گستردهتری را پیش روی مخاطب، در نظر گرفت و اثر را از زیر سلطه ی او خارج میکند. در این جا، نویسنده همان scriptor است.
با وجود این، باید میان آثار هنری هم تفاوت نهاد. برخی آثار از همان لحظه ی خلق، جهانی محدود در درک و تولید معنا دارند و باز تولید لایههای معنایی در آنها اتفاق نمیافتد. نظریه ی مرگ مولف، ناظر به آثاری است که اساسا دارای خصوصیت «متن باز» و تفسیرپذیری یا تأویلپذیری باشند.
در کوتاهسخن، نادیده گرفتن نقش هنرمند در خلق اثر و سلب خصوصیات فکری و روحی او از اثرش، رسالت نظریه ی مرگ مولف نیست. این نظریه در پی آن است که جهان فهم ما را گسترده کند که جهان فهم ما را گسترده کند.
دکتر سید ابوالقاسم حسینی ژرفا
***
«نظر هیچ یک از منتقدین که درباره ی مرگ مولف به سخن پرداخته اند، این نیست که شاعر حق دفاع از اثر خود را ندارد بلکه شعر تا حدی می بایست گویا و روشن باشد که به منظور تفسیر آن دیگر نیازی نباشد تا صاحب اثر توضیحی را ارائه دهد.
برای نمونه: شاعر، نویسنده، موزیسین اثری را از خود به جامعه هنری معرفی مینماید و قطعاً نمیتواند همه جا به دنبال اثر خود بدود و به توضیح آن بپردازد اما اگر جایی از آن خرده ای گرفته شد و چنانچه ایراد طرح شده نابجا بود هنرمند میتواند از اثر خود دفاع کند»
دکتر مریم مقدم
اصفهان ۱۳۹۷/۱۲/۱٠
*
مرگ مولف در میان بعضی از شعرا و ادیبان به اشتباه برداشت شده است و گمان میکنند، بعد از نوشتن و عرضه ی اثر هنری، نویسنده در توجیه اثرش به یک عروسک بی زبان بدل می شود و زیر بار انتقادات چه بجا و چه نابجا، مجاز به ابراز نظر نیست.
چنین برداشت غیر معقولانه و استبداد مآبانه ای، آدمی را به یاد اردوگاههای کار اجباری و یا برده های مصر باستان میاندازد.
و این در صورتی است که انسان صاحب اختیار است و باید بوسیله ی منطق و عقل متبع بر عقل کامل (خداوند) از نتیجه کارش دفاع کرده و یا در صدد اصلاح خود برآید .
مرگ مولف یعنی نویسنده باید بقدری سلیس و فصیح و بلیغ سخن بگوید تا دیگران بتوانند از آن اثر، به محتوای کامل و طرز فکر و هنر ( صنایع ادبی، زیبایی، بدیع و .. ) او پی ببرند و احتیاجی به توضیح نباشد .
و از آنجا که نویسنده را نمیتوان به اثرش پیوست کرد لذا خود اثر می بایست، پاسخگو باشد!
(آفتاب آمد دلیل آفتاب)
همچنین شاید در بعضی از موارد، دانش منتقد در سطح نویسنده نباشد . پس نگارنده باید در کمال متانت و دانش، ابهامات منتقد را برطرف کند وگرنه مصداق «المعنی فی بطن الشاعر» تا ابد بر او سایه خواهد افکند
مجتبی جواهریان: کارشناس ارشد زبان عربی
*
بنده در بسیاری موارد به طنز به بعضی دوستان عرض می کنم که این نظریه [مرگ مولف] به [قتل مؤلف] تغییر شکل یافته است.
بویژه که خلط ناخودآگاه و فراوانی بین دو مقوله ی نقد و انتقاد، صورت گرفته که حضرات در کمال خودباوری و ادعای صاحبنظری، به وضوح نقد را با انتقادِ صرف، اشتباه گرفته اند.
سیما اسعدی
*
همانطور که ملاحظه می فرمایید با اینکه نظریه ی کارشناسان اندکی با یکدیگر متفاوت است اما هیچکدام مرگ مولف را آنگونه که گروهی تلقی کرده اند، تعریف و تفسیر نکرده اند!
*
دهم اسفند ماه یک هزار و سی سد و نود و هفت
Www.lalazad.blogfa.com
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
فضل الله نکو لعل آزاد ...
ما را در سایت فضل الله نکو لعل آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : blalazad6 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 6 ارديبهشت 1398 ساعت: 11:02