معانی گسترده‌ی واژگان در عبارات مربوطه!

ساخت وبلاگ

معانی گسترده‌ی واژگان در عبارات مربوطه!

بسیاری از واژگان ممکن است، در عبارتی معنایی را افاده کنند و در عبارتی دیگر، معنای دیگری از آن اراده شود. از این روی معنای بسیاری از واژگان را می‌بایست در عبارت‌ها و جمله‌ها جستجو کرد، نه اینکه تنها به فرهنگ واژگان رجوع نمود، چراکه فرهنگها نیز بسیاری از واژگان را بر مبنای مفهومی که در عبارات دارند، معنا کرده‌اند و در این زمینه هیچ واژه‌نامه‌ای کامل نیست!
پس این‌که برخی در نوشتارها و سروده‌های‌شان از حروف اضافه یا واژگان چندمعنایی بهره می‌برند 
که به‌گوش شنونده یا خواننده نامانوس می‌‌آید، دلیلش این است که واژه را در جایگاه یا عبارت اصلی خود به‌کار نبرده‌اند و ممکن است، چنین افراد در پاسخ به معترضین بگویند؛《در فرهنگ واژگان چنین معنایی را یافتیم》اما همان‌طور که جلوتر گفته شد؛ فرهنگ‌ها واژگان را از مفهومی که در عبارات دارند، معنا کرده‌اند! یعنی اینکه؛ گاه عبارات و ترکیب‌ها نقش واژگان را روشن می‌کنند! از قیدهای 《نیز》و《هم》یک معنا برمی‌خیزد اما در زبان فارسی "هم" می‌تواند، پیشوند به‌شمار رود و بشود؛ همکار، همیار، همراه، هم‌کیش و ... اما نمی‌شود، گفت؛ نیزکار، نیزیار، نیزراه، نیزکیش و ....

در یک گروه ادبی (فضای مجازی) سراینده‌ای، سروده‌ی خود را در معرض دید دوستان قرار داد که در آن این مصرع توجه مرا به‌خود جلب کرد؛
[عشق بر رگ‌های هستی خون ماست]
مصرع مذکور معنای روشنی ندارد و علاوه بر آن سراینده‌ی آن به‌گمان خود از "بر" معنای "برای" را افاده کرده که در این مصرع قطعا چنین معنایی از آن اراده نمی‌شود.
ایشان وقتی با انتقاد این حقیر روبرو شد که؛ در اینجا "بر" معنای "به‌روی" را می‌رساند، فرمود:
((منظور از "بر" به‌معنای "برای" است. یعنی؛ عشق برای رگ‌های هستی چون خون ماست و معنی عشق "روی" رگ‌های هستی معنیِ مدنظر نبوده است.
«عشق برای رگهای هستی چون خون برای رگهای بدن ماست» و این برای شما مسلم است که در ذهن خود همه حق را به خود داده و حق شاعر سروده را صفر کردید. شما ذهن سراینده‌ی سروده را کامل نمی‌توانید ببینید و بدانید که چه معنایی در نظر دارد و چگونه می‌خواهد آن را بیان کند))
پاسخ؛
اول اینکه، کسی که طرز نوشتارش در این ‌محدوده است، چطور به خود اجازه می‌‌دهد، درباره‌ی نکات ظریف ادبی به اظهارنظر بپردازد.
دوم اینکه، یکی از شاخص‌های شعر راستین در این است که به‌راحتی درک شود تا جایی‌که برای فهم آن نیاز به توضیح صاحب اثر نباشد. چراکه مفهوم می‌بایست در متن شعر نهفته باشد.
سوم اینکه، در مصرع ذکرشده واژه‌ای به‌نام؛ (چون، مانند) مشاهده نمی‌شود و این بدان معناست که ایجاز مخل صورت پذیرفته و سراینده از مصراع بی‌معنای خود، هر معنایی را که خواسته اراده کرده است.

چهارم اینکه، ایشان به‌زعم باطل خود هرگونه که دلش خواست، می‌تواند به الفاظ معنا دهد‌‌ و از هر واژه می‌تواند، معنای مورد نظر خود را تلقی کند و چون از حیث مفهوم، برداشتی نادرست از چیدمان واژگان خود دارد، گمان کرده، همان نیز به مخاطب انتقال می‌یابد که در پاسخ به ایشان می‌بایست گفت؛ پذیرفتنی است، مدنظرشان "برای" بوده، نه "به‌روی" چون "عشق" به‌روی چیزی قرار نمی‌گیرد اما سروده‌ی‌شان خلاف ادعایشان را ثابت می‌کند و با کلام‌شان شدیدا در تناقض است.
"بر" معانی مختلفی دارد و زمانی معنای "برای" را افاده می‌کند که معنای دیگری از آن بیرون نیاید. مانند؛
(این جهان بر کسی نخواهد ماند) یعنی؛ (برای کسی باقی نمی‌‌ماند) و اظهر من الشمس است که جهان به‌روی کسی قرار نمی‌گیرد.

خود در سروده‌ای گفته‌ام؛
(بر شما نیز جهان گذران می‌گذرد) آیا در اینجا این معنا اراده می‌گردد؛ جهان به‌روی شما هم قرار می‌گیرد؟ قطعا نه اما در مصرع ایشان از "بر" معنای "به‌روی" استخراج می‌شود.
به ایشان که می‌گوید؛ "بر" در اینجا نقش "برای" را ایفاء می‌کند، باید گفت؛ اگر چنین باشد، از این به بعد برای نمونه به‌جای اینکه بگوید؛《این کتاب را برای فلانی خریدم》بگوید:《این کتاب را بر فلانی خریدم》آیا این از نظر گرامی خودشان پذیرفتنی است؟ اگر قرار باشد، "بر" در همه‌جا معنای "برای" را بدهد، پس به چه دلیل مرحوم دهخدا در فرهنگ خود در یکی از تعریف‌های خود از "بر" حرف اضافه‌ی تعلیل "برای" را آورده اما در معنا کردن "برای" چیزی درباره‌ی "بر" نگفته؟
و هم‌چنین در پاسخ به اینکه فرموده؛
((شما ذهن سراینده‌ی سروده را کامل نمی‌توانید ببینید و بدانید که چه معنایی در نظر دارد و چگونه می‌خواهد آن را بیان کند))
باید گفت؛ شنونده یا خواننده را با ذهن سراینده چه‌کار است؟ مخاطبین برای درک سروده‌ها و متون با معانی واژگان کار دارند، نه ذهن پدیدآورندگان آثار! ذهن سرایندگان را که نمی‌شود به آثارشان سنجاق زد! ایشان گمان کرده، داشتن نیت برای افاده معنا کافی به‌نظر می‌رسد اما غافل از اینکه، نیت او با عملش هماهنگی ندارد. این به آن ماننده است که کسی مثلا بگوید؛ [این مطلب را به‌روی شما گفتم] اما منظورم این است؛ [... برای شما گفتم]
ایشان در ادامه‌ فرموده‌‌:
((معنی تغییر، یعنی اینکه در قبل از زمان تغییر، لغت مورد بحث شاهدمثالی ندارد و در بعد از زمان تغییر شاهدمثال دارد. پس اگر همان رویه قبلی را ادامه دهیم و هرچیزی شاهدمثال ندارد را (!) رد کنیم، هیچگاه تغییر رخ نخواهد داد. یعنی از لحاظ این ویژگی، زبان مرده است. بنابراین اگر نظر جنابعالی را بپذیریم که فرموده‌اید «... هر تغییر بدون کاربرد را نمی‌توان پذیرفت» هیچگاه قادر به تغییر نخواهیم بود.
باید زمانی برسد که برای لغت، شاهدمثالی که ندارد را (!) بسازیم (بسازیم اینجا معنی خاص دارد) تا بتوانیم، لحظه تغییر را رقم بزنیم و تغییر رخ دهد.
"بسازیم" یعنی با رعایت قوانین و اصول ادبیات، پای را فراتر گذاشته و معنی گسترش یافته و یا معنی جدیدی که حادث شده و یا معنی‌ای که از لغت مستفاد بوده و بدست می‌آمده اما تاکنون استعمال نشده《و شاهد مثالی ندارد》 و... را ارایه دهیم))
پاسخ؛
(به‌حق چیزهای ندیده و نشنیده)
اول اینکه رفع ایرادهای ادبی این بزرگوار را حوالت می‌دهم، به ادیبان گرامی که‌ بیان آن در حوصله‌ی این مطلب نمی‌گنجد. فقط توصیه می‌‌کنم، نویسنده‌ی گرامی سعی کند، در عبارات نشانه‌ی مفعول بی‌واسطه‌ را بعد از اسم‌ مفعول بیاورد، نه فعل!
در ضمن ایشان ناشیانه به توضیح واضحات پرداخته که؛
((قبل از تغییرها "نوآوری‌ها و زایایی‌های زبان" هیچ‌گونه شاهدمثالی نیست و بلکه بعد از آن به‌وقوع می‌پیوندد))
پاسخ؛

بله این پرواضح است و من خدمت ایشان عرض کردم؛ زایایی زبان به‌وسیله‌ی همه‌ی مردم صورت می‌پذیرد. یعنی بعد از اینکه در گفت‌گوها رایج شد، شاعران و نویسندگان می‌توانند، از آن بهره برند. ایشان در نوشته‌ی‌شان صحبت از تغییر در زبان کرده‌ و‌ به صدور فتوا پرداخته؛
((باید زمانی برسد که برای لغت، شاهدمثالی که ندارد را (!) بسازیم)) یعنی یک‌نفره یک لغت بدون کاربرد همگانی بیافرینیم و بعد یک سروده یا متن هم برایش تولید کنیم و فریاد برآوریم؛ این هم شاهدمثال! بسیارخب، این که خیلی مضحک می‌شود! شاعران می‌توانند، در تخیلات شاعرانه، آرایه‌های ادبی و امثالهم نوآوری کنند، نه اینکه از لفظی نامربوط و بی‌معنا بهره برند که در نزد مردم نامفهوم است و کسی بر معنای آن واقف نیست.
ساختن شاهدمثال برای لغت چه معنایی دارد؟ این درست که واژگان به‌دلیل نیاز مردم آفریده شده و می‌شوند که در آن تردیدی نیست اما واقعا منظور ایشان چیست؟ اگر رای‌شان بر این است که تغییرات می‌بایست مطابق با دستور زبان باشد، پس کمی تعمق کند و ببیند که آیا واقعا خود می‌خواهد، چنین کند. کجا بدل کردن "برای" به "بر" با قواعد دستوری و دانش زبان‌شناسی سازگار است؟
وقتی لفظی دارای معنا شد و به واژه بدل گردید، بدین معناست که در محاوره‌ها دارای کاربرد فراوان شده و نویسندگان و شاعران از آن استفاده می‌کنند و به‌کارگیری آن واژه در آثارشان می‌شود، "شاهدمثال" اما ایشان برای اینکه وزن سروده‌ی‌شان را درست کند، می‌خواهد از "بر" معنای "برای" را اراده کند و توقع دارد تا بدین نحو کم‌کم "بر" جای "برای" را بگیرد!
تغییری که برای زبان سود نداشته و در راه اعتلای ادب فارسی گام برنداشته باشد، چه ارزشی دارد؟ بهتر است ایشان بداند، زبان هیچ مرز و بومی با خزعبلات از حالت جمودیت خارج نمی‌شود!
به‌جای "برای" بگوییم؛ "بر" که چه شود؟ حال گیریم، لفظ جعلی ایشان جای "برای" را بگیرد که هرگز نخواهد گرفت یا دارای کاربرد فراوان شود که هرگز نخواهد شد، آیا گمان نمی‌کند که در صورت به تحقق پیوستن چنین پدیده‌ای که رویایی بیش نیست، در درک‌ سروده‌ها و نوشته‌های پیشینیان اندک مشکلی ایجاد می‌شود. یعنی شاعرانی که در آثارشان از واژه‌ی "برای" سود جسته‌اند!
در زبان پهلوی به"سرما" و "گرما" می‌گفتند؛ "سرماک" و "گرماک" که کم‌کم در سالهای بعد در محاوره‌ها به‌علت کاربرد زیاد مردم حرف "ک" آن حذف شد و شاید دلیلش آن باشد که زیباتر و کوتاه‌تر بود که بعد از آن در سروده‌ها و متون به‌کار گرفته شد و اینگونه نیست که یک‌نفر چنین تغییری را انجام داده باشد. البته می‌پذیریم، گاه شاعران و نویسندگان بزرگ کارهای استادانه‌ای انجام‌ می‌دهند اما چون مورد تایید خاص و‌ عام قرار گرفته‌اند، نمی‌توان بر آنان خرده گرفت و مع‌الوصف مردم نیز از اقدامشان استقبال می‌کنند.
تغییرات به‌وسیله‌ی همه‌ی مردم انجام می‌پذیرد، نه مردم یکی دو شهر یا یکی دو استان! در کشور چند زبانه‌ی ایران دست‌کم در زبان مشترک مردم یعنی؛ فارسی، باید میان ۸۰ درصد مردم کاربرد داشته باشد آن‌‌موقع است که زبان‌شناسان آن را تایید می‌کنند و ادیبان صاحب‌نظر درباره‌اش به صدور قاعده می‌پردازند.
مانند؛ همین واژه‌ی "سرما" و "گرما" که در اصل "سردا" درست است، چون صفتش واژه‌ی "سرد" است، همان‌طور که صفت "گرما" واژه‌ی "گرم" است. "سرما" از "گرما" شبیه‌سازی شده که به‌علت کاربرد زیاد، زبانشناسان آنرا تایید کردند و ادیبان کهن به صدور قاعده‌ی "شبیه‌سازی" پرداختند.
در ادامه فرموده‌؛
((پیام ندهید که مفیده به فایده نیست، وقتی دلیل محکمی وجود دارد. به من اجازه ندادید تا از شما سوالی بپرسم؟
آیا "عید بر شما مبارک‌باد" معنایش "عید برای شما مبارک‌باد" نیست؟ متاسفم که معانی خاص خود را برداشت می‌کنید. اینکه می‌تواند، به‌قول شما به‌معنای "عید شما مبارک" باشد. به‌قول شما چرا لغت حشو «بر» را می‌آورند؟
(عید «بر» شما مبارک) معنی (عید برای شما مبارک) را هم می‌دهد و غلط نیز نیست. چون از اطلاعات ادبیاتی خود به‌طور حشو! برای پیچاندن بحث و کوبیدن طرف سوء استفاده کردید و می‌کنید. همه‌ی مردم این معنی را می‌دانند و همین معنی را در ذهن دارند و همین معنی را استفاده می‌کنند))
پاسخ؛
اول اینکه؛ "پرسیدن سوال" و "مفید به فایده" در عبارت ایشان حشو قبیح است. هم‌چنین نظایر آن مانند؛ "مقابله‌به‌مثل"، "مثمربه‌ثمر" و ... که در نوشته‌های برخی به‌چشم می‌خورد و اینکه اندکی از ایرادهای ادبی ایشان را یادآور می‌شوم، بدان معنا نیست که بخواهم دانش ادبی خود را به‌رخ کشم یا از بحث فرار کنم و به حاشیه بپردازم تا کم‌کم از بحث اصلی خارج شوم و یا قصدم این باشد، ایشان را آزرده‌خاطر سازم بلکه می‌خواهم این مطلب را گوشزد کنم؛ همانطور که در گذشته‌تر عرض کردم، کسی که درباره‌ی نکات ظریف ادبی به سخن می‌پردازد، دست‌کم می‌بایست به‌دور از این‌گونه ایرادها باشد.
دوم اینکه؛ خیر! "عید بر شما مبارک" معنای "عید برای شما مبارک" نمی‌دهد و از آن معنای "عید به شما مبارک" اراده می‌شود. "به" یکی از معانی "بر" است. یک سوال و آن اینکه؛ معنای عبارت (پناه بر خدا می‌برم) چیست؟ آیا نعوذ بالله (پناه برای خدا می‌برم) یا (پناه می‌برم به خدا)؟
سوم اینکه؛ چرا چیزی را که می‌بایست به خود نسبت دهد، به این‌حقیر نسبت می‌دهد؟ ایشان خودشان معنی مورد نظرشان را برداشت کرده‌اند اما بر من خرده می‌گیرد و مرا مورد انتقاد قرار می‌دهد.
چهارم‌ اینکه؛ "بر" در عبارت《عید بر شما مبارک》حشو نیست، بلکه نقش کسره‌ی اضافه را ایفا می‌کند. یعنی؛《عیدِ شما مبارک》در اینجا کسره‌ی "عید" اِعراب نیست، بلکه حرف اضافه است اما کسره میان یک واژه، اِعراب محسوب می‌شود، مانند؛ "جانِب"
پنجم این‌که؛ دکتر پرویز خانلری در کتاب "تاریخ زبان فارسی" جلد سوم درباره‌ی حروف اضافه و نقش آن در جمله به تفصیل مطلب نوشته‌اند که ایشان می‌توانند، به آن مراجعه و رفع اشکال کنند.

همچنین کتاب دکتر خلیل رهبر حروف اضافه و ربط


در ادامه گفته‌:
((معنی «بر» در دیکشنری آبادیس = روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، به‌طرف، بنابر، در روی، به‌علت، «برای»، بر روی، در بر، به‌خرج، وصل
«عشق برای رگهای هستی چون (همانند ، مثل، شبیه) خون برای رگهای بدن ماست»
با این طرز بیان سروده را سروده‌ام و منظورم هم همین بوده است. نه «در»
با ادای درست فهمانده‌ام و توضیح هم داده‌ام [عشق بر رگهای هستی خون ماست]
معنی عشق «روی» رگهای هستی معنی مد نظر نبوده است.
معنی عشق «در، درون» رگهای هستی خون ماست، هم معنی مد نظر نبوده است، اینجا این‌طور معنی می‌دهد که عشق به‌روی رگهای هستی، خون ماست؛ که این معنی را در نظر نداشتم!
معنی عشق «برای» رگهای هستی خون ماست، معنی مد نظر بوده است))
پاسخ؛
غالبا می‌گویند؛ "عید شما مبارک"
اما "عید بر شما مبارک" می‌تواند به معنای همان "عید شما مبارک" باشد و اگر منظورشان این است که معنای "برای" دارد، باید بگویم؛ در ذهن مخاطب چنین معنایی از "بر" تداعی نمی‌شود. چراکه؛ آن معنای "به" می‌دهد، نه "برای" و می‌تواند، نقش کسره‌ی اضافه را هم ایفا کند.
ضمنا به یک نکته‌ی مهم اشاره می‌کنم و آن اینکه خود اعتراف کرده است؛
(اینجا این‌طور معنی می‌دهد که عشق به‌روی رگهای هستی، خون ماست)
پس وقتی اینجا این‌طور معنا می‌دهد، بداند؛ شنونده یا خواننده هم با همان کار دارد، نه آنچه در ذهن مبارک ایشان می‌گذرد!
در گذشته "بر" در معانی مختلفی به‌کار می‌رفته، منجمله؛ (برای) که امروزه در محاوره‌ها و نوشتارها تنها چند نمونه از آن مورد استفاده‌ی مردم قرار می‌گیرد و دیگر موارد نیز به زیر غبار فراموشی مدفون شده است و‌ حروف اضافه‌ی دیگری مثل "با"، "به" و "در" جای آن را گرفته است.
برای نمونه؛ در متون کهن (عنان‌برعنان) و (دوش‌بر‌دوش) و نظایر آن زیاد بکار می‌رفته که به‌معنای؛ (عنان‌به‌عنان) و (دوش‌به‌دوش) است.
امروزه برخی "بر" را در شعر به‌جای "به" بکار می‌برند که درست نیست. مانند؛
(بر من خرده مگیر) به‌جای (به من خرده مگیر)

نظر دکتر شهاب سبزواری را در این زمینه جویا شدم فرمودند؛
این دو نوع کاربرد است که گاه می‌توان از حرف اضافه استفاده کرد و گاه از نقش‌نمای اضافی
مانند؛
مسافرت به مشهد خوش گذشت!
یعنی؛
مسافرتِ مشهد خوش گذشت!
حروف اضافه همیشه دارای یک معنی نیستند. مانند؛
من "بر" فقیری گذشتم 
"بر" در اینجا معنای "برای" نمی‌دهد.
کاربرد "بر" در این مصراع (عشق بر رگهای هستی ...) منطقی و به‌جا و درست نیست و جز آن ایرادهای دیگری نیز دارد.
در مجموع مصراع ایشان نادرست است. به‌ویژه اینکه میان انسان و غیر انسان قیاس کرده و اصولا کلام شیوا و درستی را در جویبار مصراع خود جاری نکرده است.
به ایشان باید گفت؛ اگر خون توست، پس عشق چرا بر رگهای هستی؟!


دیگر اینکه؛ در این‌باره نظر دکتر مریم هاشمی مقدم را نیز جویا شدم، فرمودند؛
بستگی دارد که با دستور جدید بررسی کنیم یا کهن!
مثلا ساختارگرایان که دستورهای جدید را از شیوه‌های ساختارگرایان آمریکا مورد استفاده قرار می‌دهند، ملاک را مردم قرار می‌دهند و می‌گویند؛ درست چیزی است که مردم می‌گویند. در زبان عامیانه‌ می‌گوییم؛ "عید شما مبارک" و "عید به شما مبارک" و "عید بر شما مبارک" از نظر ساختارگرایان هیچ‌کدام غلط نیست.
حال "عید برای شما مبارک" و "عید به شما مبارک" مصطلح نیست و ساختارگرایان می‌گویند؛ چنانچه مردم استفاده کنند، غلط نیست. این متفاوت است با دستور سنتی که تجویزی است. یعنی بایدها و نبایدها، این را باید بگوئید و آن را نباید بگوئید و ما چنین نحوی نداریم که بگوئیم؛ "عید برای شما مبارک" یا "به شما مبارک"
ایشان در تنگنای وزن از "بر" به‌معنای "برای" بهره برده‌اند و کاری است خطا و‌ اعتراض شما به‌جاست. زیرا در این دوره چنین نحو بیانی نداریم. دست‌‌کم فصیح نگفته است.

در این مبحث تلاش ما بر آن است، معانی مختلف "بر" را بازگو کنیم تا ایشان با خواندن آن به این نکته‌ی اساسی پی ببرد که این واژه در هر عبارت معنای ویژه‌‌ی مربوط به همان عبارت را بیان می‌کند:

"بر" به‌معنای "برای"، "پی"
ای غافل از شمار چه پنداری 
کت خالق آفرید نه بر کاری
رودکی
[کت: که‌ترا]

این جهان بر کسی نخواهد ماند
تا جهان بد نبد مگر زین‌سان
بوعلی سیمجور

هم مرگ "بر" جهان شما نیز بگذرد 
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی

حبیب گفت؛ الهی و سیدی بدین یک‌روز که با تو آشتی کردم طبل دلها "بر" من بزدی و نام من به نکویی بیرون دادی
(تذکرة‌الاولیاء عطار)
"بر" به‌معنای؛ موافق. برطبق. مطابق. برابر
چون "بر" این جمله باشد، این‌کار به‌صلاح بازآید.
(تاریخ بیهقی)
چون جواب "بر" این‌جمله یافتیم مقرر گشت که ...
(تاریخ بیهقی)

"بر" به‌معنای "بالا"
گه بر آن کندز بلند نشین 
گه در این بوستان چشم گشای
رودکی
"بالا"ی قلعه‌ی قدیمی نشستن

به‌معنای؛ "به‌روی"
یخچه می‌بارید از ابر سیاه 
چون ستاره بر زمین از آسمان
رودکی
باریدن تگرگ (به‌روی) زمین

"بر" به‌معنای؛ (باز و بالا)
به‌رهت نشسته بودم که نظر کنی به‌حالم 
نکنی که چشم مستت ز خمار "بر" نباشد
سعدی
باز نبودن چشم به‌دلیل خماری و نشئگی

"برآمدن" به‌معنای؛ "بالا آمدن"
(برآمدن از کار) یعنی؛ (از عهده‌ی انجام آن برآمدن)
کارفرمای همی‌داند، فرمودن کار
لاجرم کارگر از کار همی‌آید بر
فرخی سیستانی

بر آن سر. بر آن عزم و اراده
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم 
اگر موافق تدبیر من بود تقدیر
حافظ

بر آن گونه. آن‌سان. آن‌چنان. به‌کیفیتی
بر آن گونه بردند گردان گمان 
که خسرو سرآرد بدیشان زمان
فردوسی

بر اثر. به‌دنبال. پیرو
ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم
و اولاد زنا بر اثر رای و هوی‌اند
ناصرخسرو

بر از چیزی. بالاتر از آن. فوق آن. 
هرکه منظور تو شد همچو ستاره بشرف 
جایگاهش بر ازین طارم نه منظر شد
کمال اسماعیل

برتر. بالاتر. بلندتر. رفیع‌تر
دگر گفت کای برتر از ماه و مهر
چه پوشی همی زانجمن خوب چهر
فردوسی

برشدن؛ برخاستن. بلند شدن
بزد نای روئین و برشد خروش
زمین آمد از نعل اسبان بجوش
فردوسی

بر کسی راست گشتن جهان او را مسلم و مقرر شدن
سراسر جهان گشت بر شاه راست 
همی‌گشت گیتی بر آن‌سان که خواست
فردوسی

(صفت تفضیلی)
بلندتر. بالاتر. ارفع
چگونه گویم با سرو همسری که سری 
چگونه گویم با ماه همبری که بری
سوزنی

تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی 
چون سخاگستر بوی از حاتم طایی بری
سوزنی

 (اِ) پهنا. (انجمن آرا) (آنندراج ). عرض و پهنا. (از ناظم الاطباء).  پهنایی . (غیاث اللغات ). || کنار و آغوش .(انجمن آرا) (آنندراج ). آغوش و بغل و کنار. (غیاث اللغات ) (از برهان ). بغل و آغوش و کنار. (ناظم الاطباء): 
پدر تنگ بگرفت اندر برش 
فراوان ببوسید روی و سرش
فردوسی

ببر درگرفتش زمانی دراز
همی گفت با داور پاک راز.
فردوسی

دربرکشیدن. درآغوش گرفتن. دربرگرفتن درآغوش کشیدن. درکنار گرفتن
دربرداشتن. درکنار داشتن. در آغوش داشتن
هم‌بر. هم‌کنار. هم‌نشین. برابر 
بدان تیز زهرآبگون خنجرش 
همی‌کرد چاک آن کیانی برش
فردوسی

بالای پهلو که به‌سینه متصل است. پستان زن جوان. پهلو
ز چنگال یوزان همه دشت غرم 
دریده بر و دل پر از داغ و گرم
فردوسی

"بر" به‌معنای؛ ور. کنار
بردست؛ وردست
تن. بدن. اندام: 
بود بی‌گمان پاک فرزند من 
ز تخم و بر و یال و پیوند من
فردوسی

از چه رهگذر است که لباس حداد دربرگرفته‌اید
(ترجمه ٔ تاریخ یمینی )
یعنی: لباس حداد را به‌تن کرده‌‌اید
"بر" به‌معنای؛ طرف و سوی. جهت. کنار
(به‌یک برشو) به‌معنای؛ (به‌یک طرف شو) 
ور : 
کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا
منوچهری

(از بر کردن) به‌معنای؛ (از حفظ کردن)
(از بر خواندن) به‌معنای؛ (از حفظ خواندن)
یکی زردشت وارم آرزو خاست 
که پیشت زند را برخوانم از بر
دقیقی

میوه‌ی درخت
که تخم بدی تا توانی مکار
چو کاری همان بر دهد روزگار
فردوسی

"بر" به‌معنای؛ نفع. فایده. بهره. سود. نتیجه. منفعت
همه کار بیگاه بی بر بود
بهین از تن زندگان سر بود
فردوسی

گاه بر سر فعلی درآید و به‌فعل معنی ضد و خلاف آنرا دهد مانند چیدن، برچیدن

گاه مانند «ب » و «با» که ادات صفت میشوند و اسم را صفت یا قید می کنند (چون بخرد و با ادب ) صفت مرکب یا قید مرکب از آن آید چون برکمال بمعنی کامل . برحذر. برمثال . برحق بمعنی محق . بردوام بمعنی دائم . برقرار بمعنی مقرر. برخشم ؛ خشمگین . برزیان ؛ متضرر. زیان زده

"بر" به‌معنای؛ به
 دوش‌بردوش. دوش‌بدوش
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
سعدی

نشستم برین تخت فرخ پدر
بر آئین تهمورس دادگر
فردوسی

پس از آفرین جهان‌آفرین 
ز ما آفرین برگو پاک دین
فردوسی

این طایفه‌ی خرقه‌پوشان برمثال حیوانند
(گلستان سعدی)

ای خدا مگذار با من کار من 
ور گذاری وای بر کردار من
مولوی

"بر" به‌معنای؛ تا. به‌مسافت. به‌فاصله‌ی
نشست از بر رخش برسان پیل 
خروشیدن اسب شد بر دو میل
فردوسی

"بر" به‌معنای "در"
سر ببالین چون نهد آنرا که دردی در دل است
خواب شیرین چون کند آنرا که شوری بر سر است
میررضی آرتیمانی

(بر آن بودن) به‌معنای:
عقیده داشتن. معتقد بودن
بر آنم که پور سیاوش تویی
ز تخم کیانی و باهش تویی
فردوسی

"بر" به‌معنای؛
میان. بین
تا مال تفرقه کردند بر ضعفا
(تاریخ سیستان)

"بر" به‌معنای؛ پیاپی و به‌ترتیب بودن
به‌مردی و رادی به گنج و گهر
ستون کیانم پدر بر پدر
فردوسی

پدر بر پدر هم پسر بر پسر
همه تاجور باد و پیروزگر
فردوسی

ز تخم فریدون منم کیقباد
پدر بر پدر نام دارم بیاد
فردوسی

"بر" تو به‌معنای؛ به‌سر. سرِ
سبزوار شهرکی است خرد بر راه ری (حدود العالم)

یک نمونه نیز در کتاب تاریخ زبان فارسی جلد سوم صفحه‌ی ۳۳۸ نوشته‌ی دکتر پرویز ناتل خانلری یافتم:
"بر" به‌معنای؛ عهده، وظیفه

بر پدر است نفقه دادن و جامه کردن‌شان به نیکوی
تاریخ طبری صفحه‌ی ۱۴۱

(فضل‌الله نکولعل آزاد ۲۰ تیرماه ۱۴۰۱ کرج)
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa .com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com
http://www.sadivahaafez.blogfa.com/
اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40


@
@

@

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۱ |

فضل الله نکو لعل آزاد ...
ما را در سایت فضل الله نکو لعل آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : blalazad6 بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 3:39